جعفر جعفری گلدیر- بحران افغانستان، بحران تازهای برای ایران نیست. میتوان سابقه تنش در این کشور و اثرگذاری آن بر ایران را به جدایی از ایران در عصر قاجار پیش برد. ریشه اصلی این بحران به سرنگونی حکومت پادشاهی وقت توسط کمونیستهای طرفدار شوروی، و آغاز دخالت و در پی آن هجوم شوروی به آن کشور برمیگردد. در مقطع کنونی میتوان بحران افغانستان را از سه سطح تحلیل خرد (داخلی)، میانه (منطقهای) و کلان ( نقش قدرتهای جهانی) تحلیل کرد و بر اساس هر کدام به چشمانداز احتمالی آن بر نظم منطقهای و تأثیرش بر رفتار قدرتهای بزرگ و برعکس پرداخت.
میتوان چند عامل مهم را از علل بحران ثبات فعلی افغانستان دانست: تنوع قومی و مذهبی، و شرایط جغرافیایی نظیر کوهستانی و صعبالعبور بودن افغانستان که در طول تاریخ باعث نبود سلطه یکپارچه حکومت مرکزی بوده است. این تنوع در مذهب و قومیت باعث تکثر در گروههای سیاسی نیز شده که مهمترین و تأثیرگذارترین آنها در شرایط فعلی طالبان تحت حمایت قوم بزرگ پشتون با گرایش مذهب تسنن است. عامل اثرگذار دیگر، ضعف دولت مرکزی در همگرایی و رسیدن به وفاق ملی بود. از حدود ۳۶ میلیون جمعیت افغانستان، دولت ساقط شده با رأی کمتر از یک میلیون از مجموع آرای حدود یک میلیون و هشتصد هزار یعنی فقط ۱۹ درصد مشارکت انتخاب شده بود. مدت مدیدی نیز بین نفر اول و دوم در قبول نتایج انتخابات کشمکش درگرفت که با وساطت آمریکا و تقسیم قدرت خاموش شد. عامل دیگر، فساد بین نخبگان سیاسی و نظامی بود. بر اساس اعلان مؤسسه سیگار، اکثر کمکهای خارجی به افغانستان در مسیرهای نادرست صرف شده است و فساد همهگیر و گسترده عملاً اقتصاد کشور را فلج کرده است.
با وجود تجهیز و آموزش ارتش افغانستان توسط آمریکا، برخلاف باور عمومی، این ارتش حداقلِ مقاومت را در برابر طالبان داشت و وزیر دفاع و بیشتر فرماندهان، این کشور را پیش از سقوط کابل ترک کرده بودند و عملاً با کمترین مقاومت همه تجهیزات ارتش که حدود ۸۳ میلیارد دلار برآورد میشود بهدست طالبان افتاد. ارتش تحت تعلیم آمریکا، ارتش مزدوری ناکارآمدی از آب در آمد که افراد لایق در آن نیز قربانی فساد سیاستمداران و فرماندهان فاسد و ناکارآمد شدند.
بهطور کلی، نبود دولت ملی فراگیر و طرد دولت مرکزی از طرف طالبان بهعنوان عامل خارجی و اشغالگر، گستردگی فساد مقامات سیاسی و نظامی در کنار تنوع مذهبی و قومیتی ناسازگار را میتوان از علل اصلی بحران بیثباتی فعلی افغانستان دانست.
بههیچوجه نقش کشورهای همسایه و منطقهای دخیل در افغانستان را نمیتوان نادیده گرفت. در این میان، نقش ایران و پاکستان بسیار مهم است. پاکستان، عربستان و حتی قطر را میتوان از حامیان اصلی طالبان دانست. پاکستان، متحد اصلی طالبان در طول زمان شکلگیری آن تا کنون بوده است. بهطوریکه گفته میشود در سقوط پنجشیر، پاکستان نقش اصلی را داشت و مستقیم درگیر نبرد شد. عربستان در کنار امارات و پاکستان، از معدود کشورهایی است که حکومت اولیه طالبان را در افغانستان بهرسمیت شناخته و همواره بعد از براندازی تاریخی آن توسط آمریکا، رابطهاش را با طالبان حفظ کرده است. باتوجهبه اینکه طالبان برای تداوم حیات سیاسی خود و تشکیل حکومت نیازمند کمکهای خارجی است، می توان انتظار نفوذ بیشتر عربستان، این برادر متمول را در آینده افغانستان داشت.
بهنظر می رسد ترکیه بهسبب دوری و عدم همسایگی، نتواند نقش تأثیرگذاری در افغانستان داشته باشد. ترکیه متحد قوی در داخل افغانستان ندارد و عضویت آن در ناتو میتواند همکاری با طالبان را همیشه با سوءظن و بیاعتمادی همراه کند. شاید ترکیه بتواند بهطور مشترک با ایران و پاکستان یا حتی قطر در افغانستانِ طالبان ایفای نقش کند، درحالیکه میزان دخالت قطر در افغانستان نیز باید مورد تأیید کشورهایی مثل ایران و پاکستان باشد. از آن گذشته، خصومت بین ترکیه و عربستان مانع مهمی در اثرگذاری ترکیه در افغانستان خواهد بود.
ایران برای حفظ موازنه و ممانعت از پیروزی نسبی آمریکا در افغانستان، با وجود ایفای نقش در سقوط اولیه طالبان و شکلگیری دولت جدید، هیچگاه ارتباط خود را با طالبان قطع نکرد. حتی گفته میشود رهبر پیشین طالبان درحال بازگشت از ایران بوده است که در پاکستان توسط هواپیمای آمریکایی مورد هدف قرار میگیرد. با خارج شدن آمریکا از افغانستان و در نبود دشمن مشترک، طالبان باتوجهبه اختلافات شدید ایدئولوژیک و عقیدتی، برای سیاست خارجی ایران به چالشی بزرگ تبدیل شود: مذهب رسمی طالبان در تضاد با مذهب رسمی ایران است؛ طالبان رسمیت زبان فارسی و تسلط آن بر افغانستان را برنمیتابد؛ و نسبت به اقلیت شیعه هزاره همیشه برخورد تندی داشته است. بهطور کلی، با غالب بودن مذهب تسنن در منطقه پیرامونی ایران و تضاد شدید بین تشیع و تسنن، تجربه نشان داده است حکومتهایی برای ایران مطلوب هستند که گرایشهای مذهبی در آنها کمرنگ شده باشد.
میتوان نقش آمریکا و اتحادیه اروپا را بهسبب حضور نظامی در افغانستان و سپس خارج شدن از این کشور بسیار اثرگذارتر از چین و روسیه دانست. آمریکا حدود بیستسال افغانستان را در اشغال خود داشت و در این مدت سعی کرد به حکومت مطلوبی با الگوی خود، شاید شبیه کره یا ژاپن در افغانستان شکل دهد، اما نتیجه نهایی آن را میتوان شکستی کامل دانست. مذاکره با طالبان بدون حضور دولت مرکزی خود نمایانگر این امر بود. آمریکا با مذاکره با طالبان بدون حضور دولت مرکزی عملاً از دولت مرکزی مشروعیتزدایی کرد و به طالبان مشروعیت بخشید و با امضای توافق خروج با طالبان، عملاً سرنوشت ویتنام را برای افغانستان رقم زد.
به احتمال زیاد، چین را باید بتوان برنده اصلی سقوط دولت مرکزی و خارج شدن آمریکا از افغانستان دانست. خارج شدن آمریکا از افغانستان یکی از موانع سیاست خارجی و تجاری چین برای اتصال زمینی به غرب آسیا و آفریقا را از بین برد. چین میتواند بهواسطه کمک به ثباتبخشی در افغانستان و تحکیم حکومت طالبان، از جغرافیای این کشور بهعنوان دروازه غرب آسیا و آفریقا استفاده کند. مهمتر از آن، نفوذ چین در افغانستان میتواند مشکلاتی جدی برای هند در رسیدن به آسیای میانه و حتی افغانستان از طریق چابهار ایجاد کند. چین ظرفیت آن را دارد که دسترسی هند به چابهار را مسدود کند و خود جایگزین آن شود.
روسیه مرز مشترکی با افغانستان ندارد، اما بهسبب دخالت نظامی و سیاسی سلف خود یکی از عوامل عمده بحران امروز افغانستان بهشمار میآید. مهمترین نگرانی روسیه از افغانستان، نشر اسلام سیاسی و نفوذ در بین مسلمانان روسیه و کشورهای خارج نزدیکش است. روسیه تقریباً بر همه امور کشورهای باقی مانده از شوروی تسلط دارد و بههیچوجه اجازه نخواهد داد این تسلط با نشر اسلام سیاسی متزلزل شود. بنابراین، روسیه خواهد کوشید در ازای عدم تلاش برای گسترش اسلام سیاسی، از طالبان حمایت کند. ازسویدیگر، خارج شدن آمریکا از مرزهای خارج نزدیک روسیه امتیازی بادآورده برای آن کشور است. روسیه اکنون در اروپای شرقی درحال تقابل با گسترش ناتو بهسمت مرزهای شرقی خارج نزدیکش است. با خروج آمریکا از افغانستان، روسیه میتواند کانون تمرکز خود را صرف اروپای شرقی و ناتو بکند.
چشمانداز احتمالی در آینده افغانستان را میتوان حاصل برآیند سه نیروی فوق دانست. یعنی نخست، شکلگیری دولت فراگیری که بتواند اکثریت نیروهای قدرتمند را در جریان قدرت دخیل کند و نظمی مبتنی بر اجماع حاکم سازد؛ دوم، قدرتهای منطقه دخیل که بهجای رقابت سعی کنند گروههای داخلی را بهسمت اجماع سوق دهند؛ سوم، قدرتهای جهانی از تلاشهای قدرتهای منطقهای حمایت و از منابع خود برای ثبات در افغانستان استفاده کنند.
این میتواند ایدهای مطلوب باشد، اما تجربه ثابت کرده و آشوب پنجاه سالۀ افغانستان خود گویای آن است که امکان تحقق چنین امری بسیار اندک است. بهنظر میرسد باتوجهبه رقابت بین قدرتهای منطقهای و جهانی، همچنین وجود تضادهای شدید و متنوع در خود افغانستان، نباید در کوتاهمدت منتظر ثبات باشیم. در جمعبندی نهایی، استقرار دولتی باثبات و قوی در افغانستان بهنفع سیاست خارجی ایران است که پاسخگوی نیازهای امنیتی- سیاسی ایران باشد و نسبتبه تشیع و زبان فارسی با تساهل برخورد کند. بهخاطر اینکه ایران یکی از راههای ارتباط یافتن افغانستان به آبهای آزاد است، همچنین بهسبب نیاز افغانستان به منابع اقتصادی ایران، ایران توان کنترل طالبان را خواهد داشت، اما هرگز نمیتواند آن را از سلطه عربستان و بهخصوص پاکستان حفظ کند.
تحلیلگران محترم یادداشتهای خود را در محورهای ذیل به آدرس ایمیل فرهنگ دیپلماسی (info@farhangdiplomacy.com) ارسال کنند: مقایسه خروج آمریکا از افغانستان و جنگ ویتنام/ چرایی مشروعیتزدایی آمریکا از دولت کابل پیش از سقوط/ تأثیر گسترش اسلام سیاسی بر نفوذ روسیه در همسایگی افغانستان/ ایران، عربستان و پاکستان در افغانستان: همکاری یا رقابت
1 دیدگاه
بسیار عالی