عایشه کایا- بحران کرونا پدیدهای بهنام مرز را که به باور برخی میرفت تا به فراموشی سپرده شود بار دیگر زنده کرد. بههمینترتیب، صافیِ زلالتر شدن تحولات و دیده شدن روندهایی شد که پیش از آن، حتی تصور بروزشان دشوار بود. گذار نظم بینالمللی و پیامدهای احتمالی آن برای نظم اقتصادی جهانی، همپیمانیهای بینالمللی و رویکرد چندجانبهگرایانه، از موضوعاتی هستند که پس از این بحران بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفتهاند. دراینبین، رویکرد ملیگرایانه آمریکا بهعنوان بازیگری مهم درحال تثبیت است و توجیهاتی خاص برای آن در همنوایی با سیطره گفتمان آمریکایی و ایجاد تغییر در عملکردهای بینالمللی ارائه میشود. یادداشت حاضر، ترجمه و تلخیصی از یکی از تحلیلهای سهگانه اندیشکده آمریکایی مطالعات راهبردی و بینالمللی درمورد آینده اقتصاد جهانی و روندهای همپیمانی و چندجانبهگرایی است که توجه خوانندگان محترم را به آن جلب میکنیم.
باتوجهبه جدی شدن مواجهه چین و آمریکا و بروز تحولاتی نظیر بحران کرونا در سطح بینالمللی، این پرسش مهم و بهجا است که چه روندهایی پیشران و شکلدهنده به نظم آتی اقتصادی جهانی خواهند بود یا چه روندهایی پیشران روابط نوین اقتصادی بین کشورهایی خواهند شد که اکنون نهادهای چندجانبهگرا بر آنها حکمفرما هستند. به گفته نویسنده، با فشار بحران مالی جهانی ۲۰۰۸، نظام اقتصادی بینالمللی تحت سه روند مسلط، نخست، نارضایتی از جهانیسازی اقتصاد؛ دوم، پوپولیسم؛ و سوم، مواجهه چین و آمریکا شکل گرفت. این سه روند، پیوسته چندجانبهگرایی آشفتهای را تولید کردهاند که دو عرصه تعامل بین دولتها و بازارها و قوانین حاکم بر اقتصاد جهانی را شکل میدهند: نخست، فضای حفظ کنترل؛ و دوم، فضای همکاری چندجانبهگرایانه همانگونه که آن را میشناسیم و البته امروز با نزاعهای همکاریجویانه جدیدی همراه است.
ازنظر کایا، روندهای پیشین نخست موجب بروز نارضایتی رو به رشدی درقبال جهانیسازی اقتصادی شد و این نارضایتی، بهویژه درپی همهگیری جهانی شدت گرفته و روشن است ادغام اقتصادی جهانی منجر به نادیده گرفته شدن طبقات پایینی در اقتصادهای ثروتمند شده است. دومین روندی که در گذشته و درحالحاضر موجود است و خود به ناامنی اقتصادی دامن میزند برخلاف رویکرد ضدمهاجرتی میهنگرا، پوپولیسم است که ضدنخبگان و نفوذ بیگانه رشد کرده و بهویژه اقتصادهای ثروتمند را درگیر ساخته است. سومین روند که با این تحولات درهمآمیخته و شدت یافته، تنشهای بین چین و آمریکا است که در دوران اوباما با گردش بهسوی آسیا و در دوران ترامپ با رقابت شدید ظاهر شد و طی دولت بایدن نیز ادامه خواهد یافت. این تحولات نشان میدهند نظم اقتصادی جهانی در نقطه عطف قرار گرفته است. درحالیکه ازهمپاشیدگی و واژگونی همگرایی اقتصادی و نهادهای چندجانبهگرا بسیار محتمل است، نشانگان تغییر اولویتهای دولت (بهویژه برای آمریکا)، برای مثال در حوزه سیاستهای صنعتی و تنوعبخشی به زنجیرههای تأمین خواهد بود که به چندجانبهگرایی آشفتهای همراه با همکاری گزینشی و تصادفی منجر خواهد شد.
به باور نویسنده، صفت آشفته واژهای مناسب برای توصیف نظام بینالمللی کنونی و بهطور کلی، فهم روابط اقتصادی در جهان خودآشوبی است که در آن، واکنش شدید سیاسی علیه جهانیسازی و افزایش نابرابری اجتماعی، به تقاضاهایی برای تغییر سیاسی دامن میزنند و اعتراضات را تقویت و تحریک میکنند. از نظر نویسنده، برای آینده اقتصاد جهانی و روابط تجاری، همزمان با تغییر اولویتها و دور شدن این اولویتها از چندجانبهگرایی، همچنین حرکت بهسمت سیاستهای صنعتی ملی و حمایت از زنجیره تأمین، میتوان دو راه را برای نظم اقتصادی جهانی آتی تصور کرد: نخست، حفظ نظارت و کنترل که درنتیجۀ آن باید برای آینده، نظمی جهانی را در حوزه اقتصاد پیشبینی کرد که در آن دولتها در جستجوی تنظیمگری دقیقتری هستند و همزمان نگاهی درونی در حفاظت و حمایت از صنایع داخلی دارند. راه دوم، برخلاف راه اول، مشوق انجام برخی اصلاحات مثبت بر روی نظام اقتصادی بینالمللی فعلی، نظیر حذف یا رفع بدهی مشترک و عرضه وام ضروری طی بحرانهای اقتصادی برای کمک به ترمیم اقتصاد دولتها است که مهمترین هدف آن مبارزه با بدترین غریزه در اقتصاد، یعنی نظارتگرایی و حمایتگرایی شناخته میشود.
از نظر کایا، هنوز نشانههایی مثبت وجود دارند که تصور اصلاح نظام اقتصاد بینالمللیِ موجود را ممکن سازند. درنتیجه، میتوان پیشنهاد داد بهتدریج مذاکرههای مجددی درون نظام اقتصادی چندجانبهگرای فعلی صورت بپذیرد و درهمیناثنا، عقبنشینی حسابشدهای از تعهدات بینالمللی و سیاست خارجی اقتصادی مبتنیبر نیازهای داخلی انفرادی هر کشور که امروز توجه به آنها بهنظر اجتنابناپذیر میرسد در نظر گرفته شود تا همزمان از تحریک بیشتر مردم نیز جلوگیری شود. این روش، حداقل به آمریکا امکان میدهد همپیمانیهای گذشته را حفظ کند و همزمان خارج از آنها با بازیگران جدیدی وارد مذاکره شود.
همکاری چندجانبهگرایانه کارآمد در عرصه همکاریجویانه، یعنی روند دوم، میتواند منجر به شکل دادن گرایشهای «خودیاری» در عرصه نخست، یعنی حفظ کنترل شود و حتی راهحلهای مشترکی برای ابعاد نامطلوب جهانیسازی اقتصاد ارائه دهد. بعید است این فرایند خطی باشد و بهنظر میرسد جهان بسیار خسته، پراکنده و بدون فاتحانی است که بتوانند بهشیوه گذشته، نظمی به رهبری آمریکا را که در پایان جنگ جهانی دوم ظاهر شد رقم بزنند. اجماعهای سیاسی فعلی آمریکا برای مثال در حمایت از تغییر سیاست اقتصادی خارجی آمریکا و تنظیم آن در جهتی است که برای طبقه متوسط در این کشور مفید باشد. این امر فراخوانی برای عادلانهتر شدن تجارت برای مردم و ترکیب آن با راهبرد رقابتی ملی است. این جهتگیری دوباره، نیازمند مذاکره مجدد آمریکا همزمان درباره نظم موجود و تلاش برای کاستن از مقیاس تعهدات بینالمللی این کشور با هدف ایجاد سیاست خارجی مستحکمتری است که در خدمت اهداف داخلی باشد. در این شرایط، احتمالاً تعارضاتی بین رهیافتهای سنتی و نوین سیاست خارجی دیده میشود و مهمتر از همه اینکه رهبران آمریکا با این دشواری مواجه خواهند شد که کاهش تعهدات بینالمللی و همزمان مذاکره درمورد نظام اقتصادی بسیار دشوار است.
درواقع، ظرفیت عرصه نخست برای تمایلات طبیعی به خودیاری، تنها در زمانی میتواند کاهش یابد که سیستم، رهبری سیاسی قدرتمند و بصیرتی خلاقانه داشته باشد. در نبود این رهبری نیز شاید بصیرت و انرژیهای سیاسی نوینی بتوانند وارد مجرای مذاکره مجدد درباره همان نظم موجود شوند؛ مشابهبا بحثهایی که اکنون درمورد مالیات بر سرمایههای جهانی موجود است و این گرایش را نشان میدهند. باوجوداین، متأسفانه برای حفظ این نوع از چندجانبهگرایی متمرکز یا منظم، جهان با آمریکایی آشنا خواهند شد که بهتدریج و با روش گزینشی به چندجانبهگرایی روی خواهد آورد. آمریکا و شرکای اروپایی آن تلاش خواهند کرد با نگاهی درونی بر نگرانیهای داخلیشان غلبه کنند و بتوانند دستورکار اقتصادی جهانی بلندپروازانه چین را بپذیرند یا تاب آورند.
نخست اینکه نویسنده، درصدد تولید گفتمانی در حمایت از سیاستهای آمریکایی است که در سالهای اخیر مخالفان بسیاری داشته است. برای همپیمانان اروپایی واشینگتن، یکجانبهگرایی این کشور و برای دیگر کشورها قوانین فرامرزی و تخطی از اصول نظم هنجاری بینالمللی از مواردی است که نگرانیهایی جدی برمیانگیزد. در دوران ترامپ فضا برای نقد تغییر ظاهر شده در سیاست آمریکا بسیار باز بود و درحالیکه تصور میشد دولت دموکرات به این تغییر پایان ببخشد، فقط بهصورت لفظی به تلطیف فضا پرداخت و درعوض در سطوح پایینی، اندیشکدهها و اتاقهای فکر، مشابهبا این تحلیل همان رهیافت ترامپ را ترویج میدهند. تحلیل حاضر این پرسش را برمیانگیزد که آیا آمریکا درحال شکلدادن به گفتمانی نو و حتی نظم بینالمللی آتی است یا در جریان تغییر نظم، آنگونه که نویسنده این تحلیل عنوان میکند، ناگزیر به تغییر بازی خود است.
ترجمه و تلخیص از هیئت تحریریه فرهنگ دیپلماسی- طاهره مقری مؤذن
تحلیلگران محترم یادداشتهای خود در محورهای ذیل را به آدرس ایمیل فرهنگ دیپلماسی (info@farhangdiplomacy.com) ارسال کنند:
نارضایتی از جهانیسازی اقتصاد و افزایش نابرابری / پوپولیسم و تغییر روندهای همپیمانی و چندجانبهگرایی / همپیمانی فراآتلانتیکی در پرتوی مواجهه چین و آمریکا