دکتر هادیان: تنها راه حفظ برجام افزایش فشار به اروپاست
۲۹ بهمن ۱۳۹۹دکتر ناصر هادیان: هدف ترامپ ساخت تهدیدی بزرگ از ایران است
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
دولتهایی که در نظامِ بینالمللِ اقتدارگریز به سر میبرند بین مسلحشدن و نشدن بر سر دوراهی قرار دارند: گر چه مسلحنشدن میتواند امنیت کشور را در کوتاهمدت به مخاطره اندازد، افزایش هزینههای دفاعی نیز میتواند موجب مسلحشدن دولتهای همسایه شود و در درازمدت به کاهش خالص امنیت همۀ دولتها بیانجامد. این معما حتی میان دولتهای طرفدار وضع موجود هم مطرح است زیرا هرگونه تسلیح حتی به قصدِ دفاع میتواند در چشم دیگر دولتها تهدیدکننده به نظر رسد. معمایِ امنیت یک نمونه از مشکل اقدام جمعی است که براساس، آن راهبردهایی که از دیدگاه فردی عقلانی و بخردانه است نتیجهای به بار میآورد که برای جمع مطلوبترین نتیجۀ ممکن نیست. بر این اساس، غالباً معمایِ امنیت را به صورت بازی معمایِ زندانی مدلبندی میکنند.
ساختار اقتدارگریز نظامِ بینالملل به دولتها اجازه میدهد تا برای پیگیری هدفهای سیاسی خود به نیرویِ نظامی متوسل شوند. با توجه به نبود نهادی بینالمللی که از قدرت اجبارآمیز کافی برایِ کنترل رفتار دولتها برخوردار باشد هر دولت ناچار است در نهایت برای تضمین امنیت خویش به خودش متکی باشد. از دیرباز دولتها امنیت خودشان را یا از طریق افزایش هزینههای دفاعی داخلی خود تقویت کردهاند یا از طریق تشکیل اتحاد. بدبختانه، این سیاستها میتواند در چشم دیگر دولتها تهدیدکننده به نظر آید. گر چه غالباً معمایِ امنیت را یکی از ثابتهای روابط بینالملل دانستهاند، برخی نویسندگان آن را متغیری میدانند که میتوان به کمک عوامل مختلف مطرح در سطح سیستمی، بیندولتی، داخلی یا فردی بر آن تأثیر گذاشت. به طور کلی درحالیکه واقعگرایی معمایِ امنیت را به واسطۀ ساختار اقتدارآمیز نظامِ بینالملل تا اندازۀ زیادی ثابت میدانند انترناسیونالیستهایِ لیبرال مدعیاند که عوامل مختلفی میتواند بر معمایِ امنیت تأثیر بگذارد.
در سطح سیستمی، لیبرالها و واقعگرایان در این نکته همنظرند که توازن فناوری میانِ آفند و پدافند میتواند بر شدت معمایِ امنیت و انعطافناپذیزی اقتدارگریزی تأثیر بگذارد. هرگاه آفند بر پدافند بچربد (یعنی زمانی که تصرف سرزمینها آسانتر از دفاع از آنها باشد) معمایِ امنیت تشدید میشود زیرا دولتها در برابر حملاتِ غافلگیرانه و تغییرات جزئی در توازن قدرت آسیبپذیرند. لیبرالها مدعیاند که در سطح بینِ دولتها، رژیمهایِ بینالمللی میتوانند با کاهشِ هزینههای تعامل، زیر نظر داشتن رفتارها، و پیشکشکردن پاداشها و جریمهها شدت معمایِ امنیت را کمتر کنند. در سطح هر دولت، ساختارها و هنجارهای داخلی در عینحال میتوانند بر تفسیری که آن دولت از رفتار دیگر دولتها دارد تأثیر بگذارند. برایِ نمونه، هواداران صلح مردمسالارانه میگویند ساختارها و باورهای نهادین مشترک از احتمال این که اقدامات دفاعی یک مردمسالاری از سویِ دیگر مردمسالاریها با سوءظن تلقی شود میکاهد.به همینسان، ادعایِ لنین دایر بر اینکه دولتهای سرمایهداری ذاتاً مستعد امپریالیسم هستند تلویحاً حکایت از آن دارد که با افزایش شمار دولتهای سرمایهداری باید بر شدت معمای امنیت افزوده شود. سرانجام، در سطح فردی، لیبرالها و، جدیدتر از آن، هوادارنِ مکتب برسازی معتقدند که خط فاصلی که بین «خودیها» و «غیرخودیها» کشیده میشود میتواند برداشت ما را از تهدیدات تحتِ تأثیر قرار دهد. مسلحشدن یکی از اعضای گروه خودی احتمالاً بهمراتب کمتر از مسلحشدن یکی از غیرخودیها تهدیدکننده تلقی خواهد شد. شواهد تجربی که بهتازگی به دست آمده است مؤید این ادعاست که افراد به احتمال بیشتر با خودیها به همکاری خواهند پرداخت و دستاوردهای غیرخودیها را تهدیدکننده بهشمار خواهند آورد.
متغیر انگاشتن معمای امنیت تلویحاً بدین معنی است که دولتها میتوانند به شکل آگاهانه با درپیشگرفتن سیاستهای چندجانبه، دوجانبه و یکجانبه بر شدت معمایِ امنیت تأثیر بگذارند. در سطح چندجانبه، پیمانهایی چون مقاولهنامۀ منع کاربرد جنگافزارهای شیمیایی میتوانند با زیر نظر قراردادن رفتار اعضا و حمایتکردن از قربانیان حملات جنگافزارهای شیمیایی از شدت معمای امنیت بکاهند. در سطح دوجانبه، موافقتنامههای کنترل تسلیحات میتوانند معمای امنیت را خفیفتر سازند. سرانجام، دولتها میتوانند بهشکل یکجانبه با محدودساختن سمتگیری آفندی تاکتیکهای خود و تواناییهای آفندی جنگافزارهایشان از شدت معمای امنیت برای همسایگانشان بکاهند.برای نمونه، تصمیم حکومت سوئد دایر بر صرف نظر کردن از کسب توانایی سوختگیری دوبارۀ هنگام پرواز برای نیروی هواییاش در دوران جنگ سرد، تلاشِ آشکاری برای تخفیفِ معمایِ امنیت برای اتحاد شوروی از طریق محدودساختن توانایی هواپیماهای نظامیاش به انجام مأموریتهای دفاعی کوتاهبرد بود.
بدبختانه، توانایی دولتها برای تعدیل معمایِ امنیت نامحدود نیست زیرا غالباً جنگافزارهای آفندی و پدافندی را نمیتوان از هم تمیز داد (برای نمونه از یک تانک میتوان هم به قصد آفند و هم برای پدافند استفاده کرد.) وانگهی، حتی جنگافزارها و راهبردهایی که پدافندی محض قلمداد میشوند، مانند حفر خندق یا احداث استحکامات ثابت، میتوانند در پیوند با دیگر سیستمهای تسلیحاتی برای مقاصد آفندی به کار روند. برای نمونه، استحکاماتِ ثابت به دولتها امکان میدهد تا به امید رخنه کردن به خطوط دشمن نیروهای خود را در دیگر نواحی عرصۀ نبرد متمرکز سازند. در دورۀ فعلی، توسعۀ سیستمهای دفاع ضد موشکهای بالسیتک دقیقاً به همین دلایل، فوقالعاده مناقشهبرانگیز بوده است. گرچه اینگونه سیستمها به خودیِ خود پدافندی محض هستند اگر در پیوند با موشکهای بالستیک آفندی به کار روند میتوانند سیستمهایی آفندی قلمداد شوند. برای نمونه، یک سیستم مقاوم دفاع ضد موشکهای بالستیک از لحاظ نظری به دارندۀ چنین سیستمی اجازه میدهد تا در کمال مصونیت دست به حملات هستهای زند زیرا سایر قدرتهای هستهای، دیگر از تواناییِ امن و بیخطری برای وارد ساختن ضربۀ دوم نخواهند بود. معمای امنیت، نگرانیهای همۀ طرفها از بابت پیشنهاد بهمیدانآوردن سیستم دفاع ضد موشکهایِ بالستیک توسط ایالات متحده را به خوبی بازگو میکند. گرچه ممکن است بسیاری از امریکاییان صادقانه معتقد باشند که جنگافزارهای کشورشان تنها برای پدافند است این واقعیت که جنگافزارهای یاد شده میتوانند برای مجبور ساختن سایرین به کار روند تلویحاً به معنی کاهش احتمالی امنیت دیگران است. اگر سایر دولتها با افزایش هزینههایی که صرف تهیۀ جنگافزارهای نابودی جمعی یا جنگافزارهای متعارف میکنند از خود واکنش نشان دهند همۀ دولتها (از جمله ایالات متحده) در بلندمدت وضع و حال بدتری خواهند داشت.
باید خاطر نشان ساخت که معمای امینت زادۀ اقتدارگریزی موجود در سطح نظام است. سیاستهای دولتها میتواند از شدت معمایی امنیت بکاهد ولی تا زمانی که ساختار اقتدارگریز نظام جای خود را به ساختاری سلسلهمراتبی نداده است این معما از بین خواهد رفت. درحالی که چنین چیزی شاید در برخی مناطق (مانند اروپای غربی) شدنی باشد پیدایش سلسلهمراتب در سطح بینالمللی در زمان حاضر امری بعید به نظر میرسد.